جدول جو
جدول جو

معنی شش طرف - جستجوی لغت در جدول جو

شش طرف
(شَ / شِ طَ / طَ رَ)
شش جهت که مشرق و مغرب و شمال و جنوب و فوق و تحت باشد. (ناظم الاطباء). به معنی شش جهت و شش سو است. (از آنندراج) :
بربست به نام خویش شش حرف
گرد کمر زمانه شش طرف.
نظامی.
رجوع به شش جهت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شش طاق
تصویر شش طاق
خیمۀ بزرگ شش گوشه، نوعی خیمه، سراپرده، شش خان، برای مثال فلان شش طاق دیبا را برون بر / بزن با طاق این ایوان برابر (نظامی۲ - ۲۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
آنکه از دیگری جانب داری نکند، در علوم سیاسی دولتی که در کشمکش های سیاسی و جنگ ها جانب دولت دیگر را نگیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شش سری
تصویر شش سری
طلای ناب، زر خالص، ابریز، زر خشک، زر رکنی، زر بی غشّ، زر شش سری، زر ده دهی، زر طلا، زر طلی، زر سرخ، زر جعفری، زر طلی
فرهنگ فارسی عمید
از سوی از جانب. توضیح زم اضافه است. یا از طرف دیگر. از سوی دیگر، بدیگر سخن بعبارت دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
کسی که جانبداری از کسی نکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش ضرب
تصویر شش ضرب
شش ضربه. یا شش ضرب نتیجه خوب. گوهر، زر طلا، مشک، شکر، عسل، میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش سری
تصویر شش سری
زرناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش تره
تصویر شش تره
روناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هر طرف
تصویر هر طرف
هر سوی
فرهنگ لغت هوشیار
یک سوی یک زی یک سو یک جانب ازسویی ازجانبی: یک طرف دستبرد مالیه یک طرف گیر و دار نظمیه. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش سری
تصویر شش سری
((~. سَ))
زر خالص، طلای تمام عیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
((طَ رَ))
کسی که تعصب ندارد، دولتی که در سیاست های جهانی داخل دسته بندی ها نشود و جانب بعضی دولت ها را نگیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شش ضرب
تصویر شش ضرب
((~. ضَ))
شش ضرب نتیجه خوب، گوهر، زر، طلا، مشک، شکر، عسل، میوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
بی سویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
Evenhanded, Impartial, Impersonal, Neutral, Unbiased
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
impartial, impersonnel, neutre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
ยุติธรรม , เป็นกลาง , ไม่มีบุคลิก , เป็นกลาง , ไร้ความลำเอียง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
isiyo na upendeleo, asiye na upande, isiyohusiana na mtu, neutral, isiyopendelea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
tarafsız, kişisel olmayan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
공정한 , 비인격적인 , 중립적인 , 편향되지 않은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
公正な , 公平な , 非人格的 , 中立の , 偏らない
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
הוגן , הֲגוּנִי , לא אישי , נוֹטֵרָלִי , בלתי משוחד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
निष्पक्ष , निष्पक्ष , निराकार , तटस्थ , निष्पक्ष
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
tidak memihak, impersonal, netral
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
unparteiisch, unpersönlich, neutral
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
onpartijdig, onpersoonlijk, neutraal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
imparcial, impersonal, neutral
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
imparziale, impersonale, neutro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
imparcial, impessoal, neutro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
公正的 , 非个人的 , 中立的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
bezstronny, bezosobowy, neutralny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
безсторонній , неупереджений , безособовий , нейтральний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
беспристрастный , безличный , нейтральный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
পক্ষপাতহীন , নিরপেক্ষ , নিরাকার , নিরপেক্ষ , পক্ষপাতহীন
دیکشنری فارسی به بنگالی